زیارت

پازلی از وجودم

زیارت

پازلی از وجودم

بارالها...رحم کن بر کسانی که به حال خود افسوس می خورند و خود را انسان های خوبی می دانند که زندگی در حقشان ستم کرده...فکر می کنند آن چه که بر سرشان آمده حقشان نبوده. چنین اشخاصی هرگز نمی توااند نبرد خیر را انجام دهند.

و  رحم کن بر کسانی که نسبت به خود بی رحمند و در تمام کارهایی که انجام می دهند تنها شر را می بینند و تقصیر بی عدالتی هایی را که در دنیا وجود دارد به گردن می گیرند.زیرا هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: حتی تعداد موهای شما شمرده شده است!

رحم کن بر کسانی که دستور می دهند و بر کسانی که ساعت های متمادی مشغول خدمتند و صرفا به امید تعطیلی آخر هفته خود را وقف کار می کنند و در آن روز هم فقط می بیند که جایی ندارند که بروند و همه ی درها بسته است.

اما همچنین رحم کن بر کسانی که تلاش را بر خود واجب می شمارند و دیوانه وار می کوشند و عاقبت کارشان به بدهکاری می کشد یا به دست برادرن خویش  مصلوب می شوند. زیرا هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: مثل مار خردمند و مثل کبوتر بی آزار باش!

رحم کن بر کسانی که ممکن است دنیا را فتح کنند اما هرگز به نبرد باطنی نپردازند. اما همچنین رحم کن بر کسانی که در نبرد خیر باطنی پیروز شده اند اما چون نتوانسته اند دنیا را فتح کنند سر از خیابان ها و کافه های زندگی در می آورند. زیرا هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: مثل کسی که به پیام من گوش فرا داد مثل خردمندی است که خانه خود را بر روی سنگی سخت بنا کرده است.

رحم کن بر کسانی که از برداشتن قلمی ...قلم مویی...سازی یا ابزاری وحشت دارند. زیرا می ترسند مبادا کسی قبلا این کار را بهتر از آنان انجام داده باشد و خود را لایق ورود به کاخ پر شکوه هنر نمی یابند. اما حتی بیش از آنان رحم کن بر کسانی که قلم یا قلم مو یا ساز یا ابزار را برداشته اند و الها م را به چیزی مبتذل تبدیل کرده اند و با این حال خود را بهتر از دیگران می دانند. هیچ یک از قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: زیرا پوشیده ای نیست که پرده از روی آن به کنار نرود و نه پنهانی که فاش نگردد.

رحم کن بر کسانی که می خورند و می نوشند و نیازهای خود را بر آورده می سازند اما در سیری هم ناشاد و تنها هستند. اما حتی بیش از آنان رحم کن بر کسانی که روزه می گیرند و به عیبجویی از مردم می پردازند و دیگران را نهی می کنند و به همین دلیل خود را قدیس می دانند و به اسم تو در خیابان ها موعظه می کنند. زیرا هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: کسی که تنها شاهدش خودش باشد شهادتش قبول نیست.

رحم کن بر کسانی که از مرگ می ترسند و بی خبر از عوالم بی شمار و مرگ های بسیار که تاکنون داشته اند ناشادند. زیرا فکر می کنند که روزی دنیایشان به پایان می رسد. اما حتی بیش از آنان رحم کن بر کسانی که از مرگ های متعدد خود با خبرند و امروز خود را ابدی می پندارند. هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را که می گوید: جز کسی که تولدی دوباره می یابد کسی قلمرو خدا را نمی بیند.

رحم کن بر کسانی که به بندهای ابریشمین عشق گره خورده اند و خود را ارباب دیگران می دانند و حسرت می خورند و وجود خود را مسموم می سازند و عذاب می دهند. زیرا نمی فهمند که عشق و همه چیز مثل باد در تغییر است. اما حتی بیش از آنان رحم کن بر کسانی که از ترس این که عاشق شوند می میرند و به نام عشق بزرگتری که آن را نمی شناسند دست رد به سینه ی  عشق میزنند. هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند

که می گوید: هر کس از آبی که من به او می دهم بنوشد هرگز تشنه نخواهد ماند.

رحم کن بر کسانی که جهان هستی را تا حد یک توضیح و خدا را تا حد یک معجون جادویی و انسان را تا حد یک موجود که باید نیازهای اصلی اش رفع شود پایین می آورند. زیرا هرگز موسیقی کرات را نمی شنوند. اما حتی بیش از آنان رحم کن بر کسانی که ایمان کور دارند و در آزمایشگاه های خود جیوه را به طلا تبدیل می کنند و دورشان را کتابهایی درباره ی اسرار تاروت و نیروی اهرام گرفته است. هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید:هر کس که به سان کودکان ملکوت خدا را درنیابد از هیج راهی وارد آن نخواهد شد.

رحم کن بر کسانی که جز خود را نمی بینند و دیگران برای آنان به خلاصه ای مبهم می مانند. آنان با لیموزین از خیابانها می گذرند و خود را در دفتر کارشان در بالاترین طبقه ساختمان که به تهویه مطبوع هم مجهز است زندانی می کنند و از انزوای قدرت رنج می برند و صدایشان هم در نمی آید. اما حتی بیشتر از آنان رحم کن بر کسانی که هر کاری را برای هر کسی انجام می دهند و نیکوکارند و تنها از طریق عشق می خواهند بر شر پیروز شوند. زیرا هیچ یک از این قبیل اشخاص این قانون تو را نمی دانند که می گوید: بگذار آن که شمشیری ندارد جامه اش را بفروشد تا شمشیری بخرد.

بارالها ... رحم کن بر ما که یک مشت گناهکاریم و در پی قدیسینت در سراسر جهان پراکنده ایم. زیرا ما حتی خود را درست نمی شناسیم و اغلب فکر می کنیم لباس بر تن داریم ... در حالی که عریانیم...معتقدیم که جنایتی مرتکب شده ایم...در حالی که در واقع جان کسی را نجات داده ایم.

ما اهل دنیاییم و اهل دنیا هم می مانیم و به تو نیاز داریم. ما همیشه به قانون تو نیاز داریم که می گوید: وقتی شما را بدون کیف پول و کوله پشتی و صندل فرستادم...چیزی کم نداشتید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد