زیارت

پازلی از وجودم

زیارت

پازلی از وجودم

چه می کنم در این حیرانی...

شب بود اما چه روشن می نمود                                     

 روزبود اما چه تاریک می نمود

خوب بود اما چه بد می نمود

زشت بود اما جه زیبا می نمود

آب بود اما سراب می نمود

شیطان بود اما فرشته می نمود

فرشته بود اما....

همه چیز در لفافه ای از ضد و نقیض ها

همه چیز در معنایی جز آنچه هستند

پس چشم ها کی شسته می شود و واژه ها

ماه ها ...سال ها...قرن ها از پی هم می گذرند

و هنوز در انتظار

تا شاید تمام این دروغها که راستی می نمایند به پایان رسد.....

نظرات 4 + ارسال نظر
مجید شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:05 ب.ظ http://abbot.blogsky.com/

سلام ممنونم که سر زدی

حسین یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:39 ب.ظ http://poetriman.blogsky.com


سلام زری خانم ، اصلا مطالب وب منو خوندی ؟ تو هم موفق باشی در ضمن شعرات هم خیللللی خوبه

امیر دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:24 ب.ظ http://pws.blogsky.com

شب است و گیتی غرق در سیاهی شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند و از دل شبهای زمستان سرد ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ، شب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . .
سلام مهربون ، زیبا می نویسی... با فکری زیباتر... با دیدی متفاوت از بقیه.
از اینکه خواننده وبلاگت هستم بسیار خوشحالم.
من هم آپ کردم به منم سربزنید
موفق باشید

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام
ای کاش یه ذره هم از خودت بنویسی
تشکر بابت این که به من سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد