زیارت

پازلی از وجودم

زیارت

پازلی از وجودم

بخار روی شیشه همیشه برام وسوسه انگیزه... مثل همیشه انگشتم قلمم می شه... این بار دوست دارم یه نقاشی بکشم چهره ی یه آدمو...از لبهاش شروع می کنم...بینی...ابرو...چشم...گوش و مو.

چقدر این چهره برام آشناست...مدتی به چشماش که همینطور به من خیره شده نگاه می کنم...

مثل چشمهای خودش پر حرف و  محجوبه...به یاد دستپاچه گی هاش می افتم وقتی که می دید دارم نگاهش می کنم..نمی ذارم بیشتر از این هیپنوتیزمم کنه...خیلی آروم می بوسمش طوریکه حتی از خجالت آب نشه تا عکسش پاک بشه بعد خیلی سریع با دستم از رو شیشه پاکش می کنم!!!

 

 

دوستان سلام

اگه می بینین دیر به دیر آپ می کنم همش به خاطر این امتحاناته. امیدوارم همه ی عزیزانی که به درد شیرین امتحان مبتلایند با موفقیت اونهارو پشت سر بذارن چون هیچ عذابی سخت تر از پاس کردن دوباره ی یه درس نیست اون هم چهار واحدی.........

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد