-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 20:35
بخار روی شیشه همیشه برام وسوسه انگیزه... مثل همیشه انگشتم قلمم می شه... این بار دوست دارم یه نقاشی بکشم چهره ی یه آدمو...از لبهاش شروع می کنم...بینی...ابرو...چشم...گوش و مو. چقدر این چهره برام آشناست...مدتی به چشماش که همینطور به من خیره شده نگاه می کنم... مثل چشمهای خودش پر حرف و محجوبه...به یاد دستپاچه گی هاش می...
-
چه می کنم در این حیرانی...
شنبه 17 دیماه سال 1384 20:55
شب بود اما چه روشن می نمود روزبود اما چه تاریک می نمود خوب بود اما چه بد می نمود زشت بود اما جه زیبا می نمود آب بود اما سراب می نمود شیطان بود اما فرشته می نمود فرشته بود اما.... همه چیز در لفافه ای از ضد و نقیض ها همه چیز در معنایی جز آنچه هستند پس چشم ها کی شسته می شود و واژه ها ماه ها ...سال ها...قرن ها از پی هم می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 12:28
دارم از تو می نویسم تویی که دلت شکسته رو حریر پاک قلبت کوهی از غصه نشسته دارم از تو می نویسم تا نگی دوستی تمومه توی این دور و زومونه عشق و عاشقی کدومه اگه تو تنها نشستی راه غصه رو نبستی من بهت می گم نخور غم عزیزم تو تنها نیستی اونی که اون بالاها هست جاش توی قلب شکستست مهمونه قلبته حالا اون به فکر بنده هاش هست دارم از...
-
راه حل تو کدومه...
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 13:48
در کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو شاه ملیکصدق به سانتیاگوی چوپان می گوید: هنگامی که چیزی می خواهی همه ی عالم دست به دست هم می دهند تا تو به خواسته ات برسی. من با تمام وجودم به این مسئله ایمان دارم اما خیلی از اوقات یه چیزی از خدا می خوای با تمام وجود و حتی تا یک قدمیش هم می رسی ولی درست همون لحظه که باید با شوق یک بچه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 19:54
بارالها...رحم کن بر کسانی که به حال خود افسوس می خورند و خود را انسان های خوبی می دانند که زندگی در حقشان ستم کرده...فکر می کنند آن چه که بر سرشان آمده حقشان نبوده. چنین اشخاصی هرگز نمی توااند نبرد خیر را انجام دهند. و رحم کن بر کسانی که نسبت به خود بی رحمند و در تمام کارهایی که انجام می دهند تنها شر را می بینند و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 19:52
جشن سال نو رو به تمام دوستان مسیحی عزیزم تبریک می گم امیدوارم همیشه شاد باشین و در یاد خدا.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 16:47
در قسمتی از کتاب ایوب آمده : همان اتفاقی که بیش از همه از آن می ترسیدم بر سرم آمد. تهدید اگر پذیرفته نشود به هیچ جا نمی رسد.این را هرگز نباید در نبرد خیر فراموش کنی. درست همانطور که نباید از یاد ببری که حمله و فرار هر دو بخشی از نبرد هستند.چیزی که جزو نبرد نیست این است که آدم از ترس فلج شود... زیارت اثر پائولو کوئیلو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 14:56
دیشب عجب بارونی اومد. واقعا حالی به حالیم کرد. اینقدر که دیگه طاقت نیاوردم و خودمو چتر زمین کردم و تا جایی که می تونستم نذاشتم زمین و خیس کنه.روحمو شست... خودم اینو ازش خواستم خواهش کردم و اون هم رومو زمین ننداخت. هنوز هم خیسیه قطرات مقدسش روحمو نمدار نگه داشته...خدا هم اون لحظه بیشتر از هر زمانی بهم نزدیک شده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 20:48
عیسی مسیح می فرماید:(بخواهید تا به شما داده شود.بر در بکوبید تا در بر روی شما باز شود). میلاد عشق بر تمامی عاشقان مبارک.او به ما آموخت که عشق بدون صبر هیچ است.
-
احساس بهاری
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 18:33
توجه کرده ای ؟روزهایی هست که خود را سبک تر از پرنده جوان تر از کودک و حتی شادتر از جوانی پرشور احساس می کنی به یاد می آوری بی آنکه به یاد داشته باشی... رویا می بینی و نمی بینی انگار شنا می کنی و گویی در پروازی عاشقی و عشقی نداری زندگی در نظرت زیباست ولی می خواهی بمیری ترسی از فردا نداری اما اشتیاقی مبهم بیش و کم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 20:37
رهگذر کوچه های خزان زده ی عمرم بی هیچ نغمه ای که تازه کند شور امید و شوق سفر غنچه ی شادابی در دلم خشکیده نفسی بی هم نفس سفری بی هم سفر راهی طولانی و پیچ در پیچ سری پر از غوغا و دلی پر از هیچ همهمه ای وهم آمیز در فضا جاریست روزها ظلمانی تر از شب و روشنایی محکوم به حبس ابد تنها امیدی که مرا به ادامه ی این شوم راه وامی...
-
به آنچه عشق می نامند
شنبه 26 آذرماه سال 1384 19:17
سلام این نوشته یه آغاز برای منه. برای رسیدن به اون چیزی که دوست داشتم همیشه بهش برسم و امیدوارم که به نتیجه هم برسه البته و صد البته به کمک و همراهی شما. من رو از نظراتتون بی بهره نگذارین!